کد مطلب:129546 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:177

حق پوشی طبری
پس از آن طبری می نویسد: مردم با یكدیگر صحبت می كردند و می پنداشتند كه حسین (ع) بـه عمر سعد گفته است: با من پیش یزید بن معاویه بیا؛ و هر دو اردوگاه را رها می كنیم! عـمـر گـفت: در این صورت خانه ام ویران می شود! حسین گفت: من آن را برایت می سازم. گـفـت: در آن صـورت امـلاكـم را مـی گـیـرنـد. فـرمـود: مـن از امـوال خـویـش در حـجاز به تو می دهم. گوید: عمر این را خوش نداشت. مردم در این باره سـخـن مـی گـفـتـنـد و بـی آنكه چیزی شنیده یا دانسته باشند، میانشان شیوع یافته بود. [1] .

طبری در ادامه می افزاید: اما آنچه ماجد بن سعید، صقعب بن زهیر و دیگر راویان گفته اند هـمـان است كه بیش تر راویان بدان عقیده دارند. آنان گفته اند: حسین گفت: یكی از سـه چـیـز را از من بپذیرید: یا به همان جا كه آمده ام باز گردم، یا دست در دست یزید بـن مـعـاویـه بگذارم و او در آنچه میان من و اوست بنگرد! یا آنكه مرا به هر یك از مرزهای اسـلامـی كـه بـخـواهـیـد ببرید، تا مانند یكی از ساكنان آنجا باشیم، و هر حقی كه آنها دارند داشته باشم و هر وظیفه ای هم كه دارند من نیز داشته باشم. [2] .

آنـچـه غـم و انـدوه را از دل جویندگان حقایق تاریخی می كاهد این است كه طبری با وجود نـقـل آن گمانهای دروغ، حقیقت قضیه را نیز از زبان عقبة بن سمعان [3] ، غلام رباب، همسر امام حسین نقل می كند. وی از كسانی بود كه از مدینه تا كربلا در ركاب امام (ع) حـضـور داشـت و در هیچ یك از سخنانی كه حضرت برای مردم ایراد كرده غایب نبوده است!

طـبری گوید! ابو مخنف گوید: عبدالرحمن بن جندب حدیث كرد مرا از عقبة بن سمعان و گفت: بـا حـسین همراه شدم و با او از مدینه به مكه و از مكه به عراق رفتم و از او جدا نشدم تا آنـكـه كشته شد؛ سخنان وی را با مردم در مدینه، مكه، در راه عراق و در اردوگاهش و در


روز شـهـادتـش همه را شنیدم. به خدا سوگند هرگز آن طور كه مردم می پندارند نبود و حسین بـه آنـان نـگـفـت كـه دسـتـش را در دسـت یـزید بن معاویه بگذارند و یا او را به یكی از مرزهای اسلامی بفرستند! بـلكـه گـفـت: مرا بگذارید تا در این زمین پهناور بروم و ببینم كه كار مردم به كجا می كشد. [4] .


[1] تاريخ الطبري، ج 4، ص 312-313.

[2] همان، ص 313، و ر. ك: انساب الاشراف، ج 3، ص 390 كه در آن آمده است:

«و گويند: حسين از عمر سعد هيچ نخواست، جز اينكه او را به مدينه بفرستد».

[3] زندگينامه وي در جلد اول گذشت.

[4] تاريخ الطبري، ج 4، ص 313.